مادر هميشه ميگفت: «دوران عقد مثل لبه تيغ ميمونه، اگر صادقانه و با محبت قلبي و دلسوزانه باشه. اگر مودبانه و از راه درستش رفتار بشه. حتي اگه همه اينها باشه ولي با ظرافت خودش انجام نشه درست برعكسش نتيجه ميده و ميشه...»
مادر هميشه ميگفت: «دوران عقد مثل لبه تيغ ميمونه، اگر صادقانه و با محبت قلبي و دلسوزانه باشه. اگر مودبانه و از راه درستش رفتار بشه. حتي اگه همه اينها باشه ولي با ظرافت خودش انجام نشه درست برعكسش نتيجه ميده و ميشه...»
محترم هميشه ميگفت خانواده همسرش بيدليل حسادت ميكنند و باعث ناراحتي ميشوند. همسرش هيچوقت از حق او دفاع نميكرد. مدام حرفهاي مادرش را تكرار ميكرد و از او ميخواست بهش حق بدهد. از انتخاب لباس گرفته تا خريد وسايل. مدام ميگفت نظر مادر را پرسيدي؟
انگار كه مادرش مثل آنتن به او وصل بود. وقتي به شوهرش ميگفت بچه ننه، ناراحت ميشد!
رابطه تازه عروس و دامادها با خانوادههاي طرف مقابل از عوامل مهم در استحكام رابطه همسران است.
با توجه به اينكه خانواده اولين و تاثيرگذارترين نهادي است كه فرد در آن رشد كرده، والدين قابليت دخالت مثبت و منفي را در همه مراحل زندگي فرزندان حتي زماني كه آنها مستقل شدهاند را دارند و البته شرايط فرهنگي و اجتماعي حاكم بر جامعه نيز به اين مسئله دامن ميزند كه متاسفانه دخالت هاي نابجا و نادرست والدين از حيطههاي مشكلزا براي زوجهاي تازه شكل گرفته تا آنجا كه آمار بالايي در زمينه طلاق را به خود اختصاص داده است.
بي تجربگي و عدم مديريت
روانشناسان به اين اعتقادند كه دوران عقد ميتواند براي خيلي از زوجين دوران سختي باشد. چرا كه آنها به دليل بيتجربهگي قادر به مديريت درست مسائل نيستند. براي اينكه از استرسها و درگيريهاي احتمالي كاسته شود، افراد بايد از همان روزي كه تصميم به ازدواج ميگيرند درست رفتار كردن، مديريت برنامهها و آيندهنگري را نيز از اصول اوليه يك ازدواج موفق بدانند و در جهت آن گام بردارند. وابستگيهاي بيش از اندازه پسر به خانواده نشانه وجود آسيب رواني و وجود اختلال عاطفي در مرد ميباشد كه جز با رواندرماني نميتوان از عوارض اين آسيب در امان ماند. اما پس از رواندرماني با توجه به ميزان اين وابستگي ميتوان راهكارهايي را اجراء نمود از قبيل صحبت كردن با خانواده پسر و درخواست عدم دخالت خانواده. دادن مسئوليتهاي بيشتر و پر كردن خلاء عاطفي به شكل صحبتهاي سالم و روابط سالم از طرف همسر.
وابستگي بيش از حد
نرگس و رضا هر دو شاكي بودند. رضا ميگفت نرگس بيش از اندازه حساس و وابسته به مادرش است. هر خريدي كه انجام ميدهيم بايد طوري باشد كه مادرش هم خوشش بيايد و آبرويش جلو خانوادهاش نرود. نرگس هم ميگفت رضا ميخواهد طوري رفتار كنم كه خوشايند خانوادهاش باشم. بايد هر جشني ميخواهيم برويم و هركاري ميخواهيم بكنيم، با خانوادهاش باشيم. ديگر خسته شدهام! مهمترين اختلالات در دوران عقد، ناشي از وابستگي است و از جمله آسيبهايي كه به وجود ميآورد، شكستن اقتدار مرد در تصور زن و حساس شدن مرد به رفتارهاي همسر و اطرافيانش است. ناپخته بودن شخصيت زن و مرد سبب عدم انتقال حس حمايت از سوي مرد به زن و زن به مرد ميشود. عدم قدرت تصميمگيري در مورد مسائل مهم زندگي و اختلاف بين روابط زن و شوهر باعث آسيبهاي عاطفي عميق ميشود. در واقع اين آسيبها كاملا به شرايط تربيتي و نحوه تربيت زوجين بستگي دارد و شكل بروز اين آسيبها كاملا متفاوت است.
هنوز بچه هستيد!
به واقعيتي فكر ميكند كه اين روزها تبديل به رويا شده است. ميخواهند خانواده شوند با چهارچوبهايي كه بنا ميكنند. ولي كسي آنها را باور نميكند. ميگويند: «هنوز بچه هستيد.» ميخواهند چهارچوبهاي زندگي خودشان را به او و همسرش ديكته كنند. ميگويد: «شايد چهارچوبهايمان هنوز ضعيف است ولي كمكم قوي ميشود.» با ناراحتي ميگويند: «اين حرفها هنوز برايتان زود است. حتما ميخواهيد ما را كنار بگذاريد، چون فكر ميكنيد بزرگ شدهايد.» به اينجا كه ميرسد ميخواهد بگويد: «مگر ميشود آدم از ريشهاش جدا شود؟ فقط ميخواهيم تجربه كنيم تا بزرگ شويم. تا كودك نمانيم.» اما اينها را توي دلش ميگويد.
- شنبه ۰۵ مهر ۹۹ ۰۰:۳۴ ۴۳ بازديد
- ۰ نظر